دانلود پروژه بررسی آلودگی سالمونلایی در گربه های خانگی شهرستان کرج
در این تحقیق به بررسی آلودگی سالمونلایی در گربه های خانگی شهرستان کرج پرداخته شده، سالها از كشف باكتري سالمونلا ميگذرد ولي اين باكتري اهميت خود را در جوامع علمي و بين دانشمندان از دست ندادهاست. در سال ۱۸۸۵ اسميت و سالمون جرمي را از خوك جدا كردند و تصور نمودند كه عامل بيماري وبا يا طاعون خوك است در نتيجه نام آنرا باسيلوس كلراسويس نهادند. در طي سالهاي بعد نام اين جرم را سالمونلا كلراسويس گذاشتند.
در قرن بيستم روشهاي مؤثري براي درمان و پيشگيري اين باكتري صورت گرفت و نتايج اميدواركنندهاي براي دانشمندان حاصل شد اما با مقاومشدن سالمونلا نسبت به آنتيبيوتيكها و روشهاي درماني ديگر، خطر بزرگي جوامع بشري را تهديد ميكند.
بطوريكه انسان قرن حاضر با تمام پيشرفتهاي مختلفي كه در علوم و فنون داشته، هنوز روزگار خود را با و حشت عظيمي از فراگيرشدن اين بيماري ميگذراند. ترسي كه در بين اجداد بشر هم وجود داشته و قربانيان زيادي گرفت.
در جلد اول و دوم كتاب ارزشمند تاريخ ودامپزشكي و پزشكي ايران تأليف استاد بزرگوار جناب آقاي دكتر حسن تاجبخش به بيماري حصبه، تب مطبقه و تب تيفوئيد اشاره شدهاست به نقل از اين كتاب لوكرس(۵۵- ۹۸ ق.م) به فراواني اپيدميهاي بيماريهاي حيواني اشاره كرده و از آنها به عنوان« آتش مقدس» ياد ميكند. ويرژيل(۱۹-۷۰ ق.م) وقتي آتش مقدس را در گونههاي مختلف شرح ميدهد ميتوان
تا حدي به ماهيت برخي از بيماريهاي عفوني از جمله تب تيفوئيد(حصبه) اسب پي برد.
در تمدن باشكوه اسلامي دانشمندان ايراني بويژه رازي، ابنسينا و جرجاني در مورد بيماريهاي عفوني مطالب مهم و جالبي بيان داشتهاند كه اين خود براهميت موضوع بيماريهاي ناشي از سالمونلا در دنياي قديم بيان ميكند.
با گسترش پديدة شهرنشيني و استفادة روزافزون از خانههاي آپارتماني انسان معاصر براي فرار از تنهايي و رهاشدن از انزوايي كه به علت رشد صنعت پديد آمده كوششهاي وافري انجام داده كه يكي از آنها نگهداري و مراقبت حيوانات در محيط خانه بوده تا بتواند بر اين پديده غلبه كند.
با يك نگاه آماري متوجه ميشويم كه غالب اين حيوانات از نوع دام كوچك بوده بطور مثال: گربه سگ، طوطي، همستر و… تمايل بيشتري براي نگهداري آنان وجود دارد كه با توجه به بحث بيماريهاي مشترك بين انسان و دام خود چالش جديدي را در اين عرصه ايجاد نمودهاست.
در اين پروژه تحقيقي سعي بر اين بوده كه با بررسي بيماري سالمونلايي در گربههاي خانگي، راهكاري هرچند ناچيز جهت پيشگيري اين بيماري در محيط زندگي آدمي ارائه گرديده و اطلاعات لازم در اين زمينه براي اهل فن و عموم مردم روشنگر باشد.
كليات
خصوصيات كلي
باكتري سالمونلا از نظر طبقهبندي در خانوادة « انتروباكترياسه» جاي ميگيرد. انتروباكترياسه گروه بزرگ و ناهمگوني از باسيلهاي گرم منفي ميباشد كه محل طبيعي زندگي آنها روده انسان و حيوانات است. اين خانواده از جنسهاي زيادي تشكيل شدهاست (مانند اشريشيا، شيگلا، سالمونلا، انتروباكتر، كلبيسلا، سراشيا، پروتئوس و غيره). بعضي از ارگانيسمهاي رودهاي، مانند اشريشياكولي، قسمتي از فلور طبيعي انسان هستند و گاهي ايجاد بيماري ميكنند، در حاليكه بقيه، مانند سالمونلا و شيگلا براي انسان و حيوانات هميشه بيماريزا هستند.
انتروباكترياسهها هوازي يا بيهوازي اختياري هستند و طيف وسيعي از كربوهيدراتها را تخمير ميكنند. اين باكتريها ساختار آنتيژني پيچيدهاي داشته، سموم و عوامل بيماريزاي زيادي توليد ميكنند.
انتروباكترياسه شايعترين گروه باسيلهاي گرم منفي هستند كه در آزمايشگاههاي باليني كشت داده ميشوند و در ميان شايعترين باكتريهاي ايجادكنندة بيماري در كنار استافيلوكوك و استرپتوكوك قرار دارند.
طبقهبندي انتروباكتروياسه پيچيده است و با پيدايش تكنيكهايي كه فواصل تكاملي را بررسي ميكنند( مانند هيبريداسيون و تعيين توالي اسيدنوكلئيك)، به سرعت در حال
تغيير است.
بيشتر از ۲۵ جنس و ۱۱۰ گونه يا گروه شناسايي شدهاند. با اين حال، انتروباكترياسههايي كه از لحاظ باليني اهميت داشتهباشند، ۲۰ تا ۲۵ گونه را تشكيل ميدهند و با بقيه گونهها، خيلي كم مواجه ميشويم.
خانوادة انتروباكترياسه، داراي خصوصيات زير هستند:
آنها باسيلهاي گرم منفي هستند، يا متحركند كه در اين صورت در سرتاسر محيطشان مژه دارند يا غيرمتحركند، آنها در محيط عصارة گوشت يا پپتون بدون اضافه كردن كلريدسديم يا ساير مكملها رشد ميكنند.
رشد خوب در آگارمككانكي، رشد به صورت هوازي يا بيهوازي( بيهوازي اختياري هستند)، تخمير گلوكز به جاي اكسيدكردن آن كه اغلب همراه با توليد گاز است، از مشخصات آنها ميباشد، آنها كاتالاز مثبت و اكسيداز منفي هستند و نيترات را به نيتريت احياء ميكنند و ۳۹ تا ۵۹% DNA، C + G دارند، آزمايشهاي بيوشيميايي كه براي افتراق انواع انتروباكترياسه به كار ميروند، در ذيل آمدهاست:
تخمير انواع قندها از قبيل: لاكتوز، سوكروز، تخمير D- گلوكز، D- گزيلوز، L- رامنوز، L- آرابينوز، D- سوربيتول، D- مانيتول و غيره.
هيدروليز اوره: سولفيد هيدروژن (H2S)، سيمونزسيترات، توليداندول، تست حركت، ژلاتيناز و MRVP.
مورفولوژي و مشخصات
الف) ارگانيسمهاي تيپيك: انتروباكترياسه باسيلهاي گرم منفي كوچكي هستند، شكل تيپيك اين باكتريها در رشد بر محيطهاي جامد آزمايشگاهي ديدهميشود، اما شكل اين باكتريها در نمونههاي كلينيكي بسيار متنوع است. در كلبسيلا كپسولها بزرگ و منظم هستند، چيزي كه در انتروباكتر كوچكتر بوده و در ساير انواع به ندرت ديدهميشود.
ب) كشت: اشريشياكولي و بيشتر ديگر باكتريهاي رودهاي كلونيهاي حلقوي، محدب و مسطح با لبههاي واضح تشكيل ميدهند. كلونيهاي انتروباكتر شبيه كلونيهاي اشريشياكولي است با اين تفاوت كه كمي موكوئيديتر است. كلونيهاي كلبسيلا بزرگ و بسيار موكوئيدي هستند و با طولانيشدن كشت تمايل به يكيشدن دارند. سالمونلا و شيگلاكلونيهاي مشابه اشريشياكولي ايجاد ميكنند اما لاكتوز را تخمير نميكنند. بعضي از گونههاي اشريشياكولي در آگار خوني هموليز ايجاد ميكنند.
ج) خصوصيات رشد: از ويژگيهاي بيوشيميايي نظير الگوهاي تخمير كربوهيدرات و فعاليت دكربوكسيلازهاي اسيدهاي آمينه و ساير آنزيمها براي افتراق باكتريها استفاده ميشود. بعضي آزمايشها نظير توليد اندول از تريپتوفان در سيستمهاي تشخيص سريع بسيار استفاده ميشوند، در حاليكه بقيه آزمايشها مثل واكنش وگس – پرسكائر**(توليد استيل متيل كاربيونال از دكستروز) كمتر به كار ميروند. كشت در محيطهاي افتراقي كه حاوي رنگها و كربوهيدراتهاي خاصي هستند( مثل ائوزين- متيلنبلو، [EMB]، مككانكي يا محيط دئوكسيكولات) تشخيص كلونيهاي تخميركنندة لاكتوز(رنگي) را از كلونيهاي غيرتخميركننده (غيررنگي) ميسر ميسازد و تشخيص سريع و احتمالي باكتريهاي رودهاي را ممكن ميكند.
چندين محيط كشت پيچيده جهت شناسايي باكتريهاي رودهاي ساخته شدهاند. يكي از اين محيطها، محيط سهگانة آگار- قند – آهن ميباشد كه اغلب براي افتراق سالمونلا و شيگلا از ساير باسيلهاي گرم منفي رودهاي در كشت مدفوع به كار ميرود. اين محيط داراي ۱/۰% گلوكز، ۱% سوكروز، ۱% لاكتوز، سولفات فرو( براي پيبردن به توليد H2S)، عصارة بافتي(سوبستراي رشد پروتئيني) و يك نشانگر PH (فنل قرمز) ميباشد.
اين محيط در يك لولة آزمايش ريخته ميشود به طوري كه يك سطح شيبدار با قسمت انتهايي عميق به وجود ميآيد و باكتريها از سطح به عمق كاشته ميشوند چنانچه تنها گلوكز تخمير شود، در اثر مقدار حجم كم اسيد توليد شده، در ابتدا سطح شيبدار و قسمت عمقي زردرنگ ميشوند. وقتي مواد حاصل از تخمير به CO2 و آب اكسيده ميشوند و از سطح شيبدار رها ميگردند و دكربوكسيلاسيون اكسيداتيوپروتئينها با توليد آمين ادامه مييابد، سطح شيبدار قليايي ميشود (قرمز). اگر سوكروز يا لاكتوز تخمير شود، مقدار زياد اسيد توليد شده موجب ميشود كه سطح شيبدار و قسمت عمقي زرد بمانند(اسيدي). به طور تيپيك، سالمونلا و شيگلا، سطح شيبدار را قليايي و قسمت عمقي را اسيدي ميكنند. اگرچه پروتئوس، پروويدنسيا و مورگانلا سطح شيبدار را قليايي و قسمت عمقي را اسيدي ميكنند، آنها را ميتوان از طريق ايجاد شدن سريع رنگ قرمز در محيط اوره شناسايي كرد. ديگر باكتريهاي رودهاي بر سطح شيبدار، اسيد و در قسمت عمقي اسيد و گاز (حباب) توليد ميكنند.
ساختار آنتيژني
انتروباكترياسهها، ساختار آنتيژني پيچيدهاي دارند. آنها به وسيلة بيش از ۱۵۰ نوع آنتيژن مقاوم به حرارت O سوماتيك (مربوط به ليپوپيي ساكاريد)، بيش از ۱۰۰ نوع آنتيژن حساس به حرارت K ( مربوط به كپسول) و بيش از ۵۰ نوع آنتيژن H(مربوط به تاژك) طبقهبندي ميشوند. در سالمونلاتيفي، آنتيژنهاي كپسولي، آنتيژنهاي vi ناميده ميشوند.
آنتيژنهاي O خارجيترين قسمت ليپوپيي ساكاريد ديوارة سلولي هستند و از واحدهاي تكرار شوندة پليساكاريدي تشكيل شدهاند. برخي از پليساكاريدهاي اختصاصي آنتيژن O، از قندهاي منحصر به فردي تشكيل شدهاند. آنتيژنهاي O به گرما و الكل مقاوم بوده، با آگلوتيناسيون باكتريال مشخص ميشوند. آنتيباديهاي ضد آنتيژن O، غالباً از نوع IgM هستند.
با توجه با اينكه هر جنس از انتروباكترياسهها، آنتيژنهاي O خاص خود را دارند، يك ارگانيسم واحد ممكن است چندين آنتيژن O داشتهباشد. بنابراين، بيشتر شيگلاها يك يا چند آنتيژن O مشترك با اشريشياكولي دارند. اشريشياكولي ممكن است با برخي از گونههاي پروويدنسيا، كلبسيلا و سالمونلا واكنش متقاطع نشان دهد. گاهي آنتيژنهاي O، با برخي از بيماريهاي خاص انسان ارتباط دارند نظير آنتيژنهاي O اختصاصي اشريشياكولي كه در اسهال و عفونتهاي دستگاه ادراري يافت ميشوند. آنتيژنهاي K در برخي از گونههاي انتروباكترياسه و نه در همه آنها، در خارج آنتيژن O قرار گرفتهاند. برخي از آنها از جمله آنتيژنهاي K مربوط به اشريشياكولي پليساكاريدي هستند، بقيه پروتئيني ميباشند. ممكن است آنتيژنهاي K در آگلوتيناسيون ايجاد شده توسط آنتيباديهاي سرمي ضد آنتيژن O، اختلال ايجاد نمايند و ممكن است در بيماريزايي نقش داشتهباشند ( مانند نژادهاي توليدكنندة آنتيژن K1 در اشريشياكولي كه در مننژيت نوزادي نقش دارند و آنتيژنهاي K در اشريشياكولي كه سبب اتصال باكتري به سلولهاي اپيتليالي قبل از تهاجم به دستگاه گوارش يا ادراري ميگردند.)
آنتيژنهاي H بر تاژكها قرار دارند و با گرما يا الكل از بين ميروند. با اضافهكردن فرمالين به انواع متحرك باكتريها ميتوان آنها را حفظ كرد. اين آنتيژنها با آنتيباديهاي ضد H كه عمدتاً IgG هستند، آگلوتينه ميشوند.
طبقهبندي آنتيژني انتروباكترياسهها اغلب نشاندهندة وجود هر يك از آنتيژنهاي اختصاصي ميباشد. بنابراين فرمول آنتيژني اشريشياكولي ميتواند بصورت O55:K5:H21 و در گونهاي از سالمونلا* به صورت O1, 4,5,12: Hb1,2 باشد.
جنس سالمونلا
سالمونلاها، باسيل هاي متحركي هستند كه بطور مشخص گلوكز و مانوز را بدون توليد گاز تخمير ميكنند، اما لاكتوز يا سوكروز را تخميز نميكنند بيشتر سالمونلاها H2S توليد مينمايد. اين با كتريها در صورت بلعيدهشدن غالباً براي انسان و حيوانات بيماريزا هستند. در يخ به مدت طولاني زنده ميمانند و در مقابل بعضي از مواد شيميايي پايدارند( مانند بريلينات گرين، تترايتوناتسديم، دئوكسي كولات سديم) و اين مواد ميتوانند ساير باكتريهاي رودهاي را مهار كنند. بنابراين اينگونه تركيبات براي مشخصكردن سالمونلاها در مدفوع به محيط كشت اضافه شوند.
خواص شكلي
همانطور كه در قبل ذكر شد سالمونلاها باسيلهاي گرم منفي باندازه ۵-۲×۵/۱-۷/۰ ميكرون هستند كه خصوصيات عمومي باكتريهاي خانواده آنتروباكترياسه را دارا ميباشند. اكثر سروتيپهاي سالمونلا به استثناي سالمونلاپلوروم و سالمونلاگاليناروم و موتانهاي غير متحرك تخمير كه گاهي اوقات در ساير سروتيپها ديده ميشود متحرك بوده داراي تاژك از نوع پريتريش هستند. اكثر سويههاي سروتيپهاي سالمونلا داراي فيمبريه تيپ يك هستند كه داراي ويژگي اتصالي و هماگلوتينيني حساس به مانوز است. اين فيمبريهها از تحت واحدهايي به نام پيلين با وزن مولكولي ۲۱۰۰۰ دالتون و ميزان بالايي( حدود ۴۰ درصد) از اسيدهاي آمينه هيدورفوبيك تشكيل شدهاند.
سويههاي سالمونلا گاليناروم- پولوروم فيمبريه نوع دو را ايجاد ميكنند كه از نظر مورفولوژي و پادگني مشابه فيمبريه نوع يك بوده اما غيرچسبنده است. برخي از سويههاي سروتيپهايي نظير سالمونلا انتريتيديس و سالمونلا تيفيموريوم كه معمولاً فيمبريه نوع يك ايجاد ميكنند فيمبريههاي ظريف به قطر كمتر از سه نانومتر از خود بروز ميدهند كه تصور اينگونه فيمبريهها باعث عدم آگلوتيناسيون پادگن O ميگردد سويههاي سالمونلاسنداي فيمبريهاي ايجاد ميكنند كه با اشريشيا كلي قرابت دارد.
اكثر سويههاي سالمونلا پاراتيفي A فاقد فيمبريه هستند در حدود يك سوم از سويههاي تحت گونه IIIa و IIIb و همچنين تعداد كمي از سويههاي تحت گونه II فيمبريههاي ظريفي ايجاد ميكند كه گلبولهاي قرمز تانن ديده را آگلوتينه ميكند. برخي از سروتيپهاي سالمونلا داراي كپسول و لايه لعابي ميباشند.
خواص كشت
سالمونلاها با كتريهاي هوازي و بيهوازي اختياري هستند و در روي محيطهاي عادي آزمايشگاهي در درجه حرارت ۲۵ تا ۴۵ رشد ميكنند ولي درجه حرارت مناسب براي رشد آنها ۳۷ درجه سانتيگراد ميباشد. اكثر سالمونلاها در روي آگار مغذي بعد از ۲۴ ساعت پرگنههايي به قطر دو تا سه ميليمتر سفيد خاكستري، مرطوب، كروي، مسطح، برجسته و صاف ايجاد ميكنند كه شبيه پرگنههاي بسياري ديگر از باكتريهاي خانواده آنتروباكترياسه است. اندازه و درجه كدورت پرگنهها به نوع سروتيپ نيز بستگي دارد. سالمونلا پاراتيفي A ، سالمونلاآبروتوس اويس، سالمونلا سنداي و سالمونلاتيفي سويس، پرگنههاي نسبتاً كوچكي در حدود يك ميليمتر ايجاد ميكنند.
اين باكتري در محيطهاي مايع نظير آبگوشت مغذي و آب پپتونه رشد زيادي دارند و كدورت يكنواختي ايجاد كرده و با گذشت زمان پردة ظريفي در سطح محيط مايع تشكيل ميشود. سويههاي خشن كه سطح هيدوروفوبيك و خاصيت اتوآگلوتينان دارند رسوب گرانولر در ته لوله و گاهي اوقات پردة ضخيمي در سطح محيط توليد ميكنند. طرز رشد سالمونلا در محيطهاي جامد و مايع غنيكننده و انتخابي در ادامه بحث مطرح ميشود.
عوامل مورد نياز جهت رشد
سالمونلاها قادرند در محيطهاي ساده آزمايشگاهي رشد نمايند و از تركيبات ساده كربندار به عنوان منبع كربن و انرژي و از تعداد زيادي از تركيبات ازتدار به عنوان منبع نيتروژن استفاده نمايند. اكثر سالمونلاها پروتروف بوده و در محيط حداقل نمك با يك منبع كربن مناسب و يا محيط حداقل آمونيوم گلوكز توانايي رشد دارند همانطور كه در قبل ذكر شد باكتريهاي خانواده آنتروباكترياسه را به دو گروه تخميركننده لاكتوز و غيرتخميركننده آن طبقهبندي ميكنند. تخمير قند لاكتوز وابسته به توليد دو آنزيم « بتاگالاكتوزيداز»( جايگاه اين آنزيم سيتوپلاسم باكتري است) كه لاكتوز را هيدورليز ميكند و« پرماز» كه ورود و جذب اين قند را به داخل باكتري تنظيم مينمايد ، است. برخي از باكتريها هرچند داراي آنزيم بتاگالاكتوزيداز هستند ولي فاقد آنزيم پرماز بوده و از اينرو همانند باكتريهاي غيرتخميركننده لاكتوز واكنش نشان ميدهند در صورتيكه غيرتخميركنندگان واقعي لاكتوز( همانند سالمونلا) باكتري بتاگالاكتوزيداز را توليد كند قادر خواهد بود كه قند لاكتوزي را كه بكندي و آهستگي (به علت عدم توليد آنزيم پرماز) از ميان غشاء ياختهاي به داخل باكتري انتشار مييابد تخمير نمايد، اگرچه اين فرآيند ممكن است بقدري كند انجام گيرد كه تعيين آن در محيط قندي مشكل باشد.
حساسيت به مواد شيميايي
شواهد بسياري دال بر مقاومت سالمونلا نسبت به مواد شيميايي مختلف وجود دارد كه خود پايه و اساس تلاشهاي بسياري براي تهيه محيطهاي غنيكننده و انتخابي جهت جداسازي اين باكتريها از نمونههاي آلوده بودهاست.
استفاده از رنگها بويژه رنگهاي گروه تريفنيلآمين( سبز مالاشيت و سبز درخشان) كه ممانعتكنندههاي مناسبي هستند از سالهاي دور شناخته شدهاست. محيط واسيلياديس و نوع تغييريافته آن از جمله محيطهاي غنيكننده است كه در تهيه آن از سبز درخشان استفاده شدهاست. همچنين آبگوشت تترايتونات محيط غنيكننده مناسبي براي اكثر سروتيپها از جمله سالمونلا دابلين ميباشد. بسياري از سالمونلاها در ۴۳ رشد ميكنند و انكوباسيون محيطهاي غنيكننده نظير سلينت F و راپاپورت و اسيلياديس در اين درجه حرارت براي جداسازي سالمونلاها توصيه شدهاست.
سالمونلاها همچنين نسبت به املاح صفراوي مقاومند و به همين دليل از اين مواد نيز علاوه بر رنگها در تهيه محيطهاي غنيكننده استفاده ميكنند.
بيماريزايي و يافتههاي باليني
سالمونلا تيفي، سالمونلا كلراسوئيس، و احتمالاً سالمونلا پاراتيفي A سالمونلا پاراتيفي B عموماً در انسان ايجاد عفونت ميكنند و عفونيشدن با اين ارگانيسمها بر اكتساب عفونت از يك منبع انساني دلالت دارد. در عين حال بيشتر سالمونلاها عمدتاً براي حيوانات بيماريزا هستند كه در نتيجه، اين حيوانات مخزن عفونت براي انسان محسوب ميشوند، همانند ماكيان، خوك، جوندگان، گاو، حيوانات دستآموز،( از لاكپشت، طوطي، سگ و گربه) و انواع ديگر.
ارگانيسمها تقريباً هميشه از طريق دهاني معمولاً با غذا يا آب آلوده وارد بدن ميشوند. تعداد لازم براي ايجاد بيماري علامتدار يا عفونت بدون علامت در انسان ۱۰۵ تا ۱۰۸ سالمونلا است( اما در مورد سالمونلاتيفي ميتواند ۱۰۳ ارگانيسم باشد.) در ميان عوامل ميزبان كه در ايجاد مقاومت عليه سالمونلا نقش دارند اسيديته معده، فلورميكروبي طبيعي روده و ايمني موضعي رودهاي قرار دارند.
سالمونلاها در انسان و اكثر حيوانات سه نوع بيماري اصلي ايجاد ميكنند. اما اشكال تركيبي نيز اغلب وجود دارد.
الف) تيپها رودهاي( تب تيفوئيدي):
اين سندرم توسط تعداد كمي از سالمونلاها ايجاد ميشود كه در ميان آنها سالمونلا تيفي (تبتيفوئيد) مهمترين است. سالمونلاهاي بلعشده به روده كوچك ميرسند و از آنجا به سيستم لنفاوي و جريان خون وارد ميشوند. آنها توسط جريان خون به بسياري از اعضاي از جمله روده منتقل ميشوند. ارگانيسمها در بافت لنفاوي رودهاي تكثير مييابند و در مدفوع رفع ميشوند.
بعد از يك دورة نهفتگي ۱۰ تا ۱۴ روزه، تب، بيحالي، سردرد، يبوست، براديكاردي و درد عضلات ايجاد ميشود. تب تا حد زيادي بالا ميرود و بعد ثابت ميماند طحال و كبد بزرگ ميشود در موارد نادري نقاط قرمزي* بطور موقت روي پوست شكم يا سينه بوجود ميآيد. شمارش گلبولهاي سفيد طبيعي يا پائين است. در دورة قبل از استفاده از آنتيبيوتيك عارضة اصلي تب رودهاي خونريزي رودهاي و سوراخشدن روده و ميزان مرگ و مير ۱۰ تا ۱۵% بود.
استفاده از آنتيبيوتيكها بعنوان درمان، ميزان مرگ ومير را به كمتر از ۱% رسانده بود ولي با مقاومشدن باكتري به آنها بيم آن ميرود تا بار ديگر ميزان تلفات در دنيا بالا رود.
ضايعات اصلي عبارتند از: هيپرپلازي و نكروز بافت لنفاوي ( مانند پلاكهاي پيير) هپاتيت، نكروز كانوني كبد، التهاب كيسه صفرا، پريوست استخوان، ريهها و ساير اعضاء.
ب) باكتريمي با ضايعات موضعي:
اين بيماري بطور شايع در عفونت با سالمونلاكلرا سوئيس بوجود ميآيد، اما ممكن است توسط ديگر سروتيپهاي سالمونلايي نيز ايجاد شود. متعاقب عفونت دهاني يك تهاجم اوليه به جريان خون وجود دارد( كه ممكن است با ايجاد ضايعات موضعي در ريه، استخوان، مننژ و ساير نقاط همراه باشد) اما تظاهرات رودهاي اغلب وجود ندارد كشتهاي خون مثبت است.
ج) انتركوليت:
اين وضعيت شايعترين تظاهر عفونت سالمونلايي است. در برخي از كشورها ارگانيسمهاي غالب سالمونلاتيغي موريوم و سالمونلا انتريديس هستند اما انتركوليت ميتواند توسط هر يك از بيش از ۱۴۰۰ سروتيپ گروهI سالمونلا ايجاد شود.
هشت تا ۴۸ ساعت از بلع سالمونلا ، تهوع، سردرد، استفراغ و اسهال شديد با لكوسيتهاي كم در مدفوع بوجود ميآيد تب پائين شايع است. اما دورة آن معمولاً طي ۲ تا ۳ روز پايان مييابد.
ضايعات التهابي روده كوچك و رودة بزرگ وجود دارد. باكتري نادر است( دو تا چهاردرصد) به جز در افرادي كه نقص ايمني دارند كشتهاي خون معمولاً منفي است اما كشتهاي مدفوع براي سالمونلا مثبت است و ممكن است تا هفتهها پس از بهبودي باليني مثبت بماند.
سالمونلوز در سگ و گربه
گزارشهاي زيادي در مورد جداسازي سروتيپهاي مختلف سالمونلا از مدفوع سگهاي سالم و مبتلا به آنتريت وجود دارد بيش از ۵۳ سروتيپ سالمونلا از سگ جدا شده كه بيشترين آنها مربوط به سالمونلاتيفي موريوم، سالمونلا آناتوم، سالمونلا پاناما، و كرفلد بودهاست. بسياري از سگهاي آلوده حاصل بدون نشاني هستند وجرم را بطور متناوب و به مدت طولاني دفع ميكنند اينگونه سگها خطر بالقوهاي براي حيوانات و انسان محسوب ميشوند. عفونت معمولاً از طريق دهان و در اثر تماس مستقيم با باكتري صورت ميگيرد.
منبع عفونت در سگها، مواد غذايي آلوده، آشغال، مدفوع، ومحيط غيربهداشتي است. گربه در مقايسه با سگ نسبت به سالمونلوز مقاومتر ميباشد. علايم باليني بيماري بسيار متغير است و اكثر سگهاي آلوده به سالمونلا فاقد نشاني هستند. نشانيهاي درمانگاهي بستگي به تعداد جرم وارد شده به بدن، بيماري همزمان و حالت حامل دارد. بستريشدن در بيمارستان ابتلا به بيماري شديد و سرطان عمل جراحي، تجويز داروهاي گلوكوكورتيكواستروئيدي و آنتيبيوتيكها باعث افزايش حساسيت سگها نسبت به سالمونلوز ميگردد. بيماري ممكن است به شكل سپتيسمي و يا گاستروآنتريت ظاهر شود كه شكل سپتيسمي بيماري ممكن است به سرعت باعث مرگ حيوان شود. تب، استفراغ، اسهال بدبوي آبكي، و يا خوني ، افسردگي، بياشتهايي، دهيدراتاسيون، دردشكم، زردي و علايم عصبي از نشانيهاي شكل گاستروآنتريت سالمونلوز در سگ ميباشد.
در شكل سپتيسمي جرم در ريه، كبد، كليه، رحم، .و منتژ جايگزين شده و باعث بروز پنوموني، پيلونفريت، هپاتيت(نكروز كانوني كبد) سقط، مردهزايي، و مننژيت ميگردد.
تيموني* در سال ۱۹۸۷ يك مورد واگيري سپتيسمي و گاستروآنتريت ناشي از سالمونلاتيفي موريوم را در گربه با ۶۱ درصد تلفات گزارش كردهاست كه ظاهراً تجويز آمپيسيلين به گربهها عامل تشديدكننده بيماري بودهاست. چرا كه سالمونلاتيفي موريوم نسبت به آنتيبيوتيك مقاوم بوده ودر اثر تضعيف گياي طبيعي روده شرايط براي رشد آن فراهم شدهاست. سندرم نقصان ايمني ناشي از ويروس لوسمي گربه و ساير بيماريها بروز سالمونلوز را در گربهها افزايش ميدهند.
سالمونلاتيفي موريوم رايجترين سروتيپ در اين نوع واگيريهاست كه بيماري ناشي از آن با گاستروآنتريت، سپتيسمي و بعضي مواقع به صورت بيماري تبدار غيراختصاصي ومزمن ظاهر ميشود همچنين سالموندوز يكي از عوارض شيميدرماني سرطاني در سگ ميباشد و سگهاي مبتلا به لمفوساركوم بعد از شروع شيمي درماني به آنتريت و سپتي سمي سالمونلايي دچار ميشوند.
علاوه بر اين سالمونلوز به صورت عفونت ثانويه در بيماري ديستمپر سگ ظاهر ميشود كه يا گاستروآنتريت هموراژيك حاد ، برونكوپنوموني، تورم طحال، تورم غدههاي لنفاوي مزانتريك و كانونهاي نكروز در كبد و ساير اعضاي بدن همراه ميباشد. سالمونلادابلين نيز ممكن است در تولهسگها باعث سپتيسمي گردد.
در يكي از تحقيقاتي كه در دانشكدة دامپزشكي تهران صورت گرفته از ۳۰۱ نمونه
مدفوع گربه ۴۲ مورد سالمونلا شامل سالمونلاتيفي موريوم سالمونلادربي، سالمونلاتيرسو، سالمونلااوريتامرين، و سالمونلاگامينارا جدا نمودند.
ايمني در سالمونلوز
ازدهة ۱۹۶۰ دربارة نقش ايمني هومورال و ياختهاي در سالمونلوز بين دانشمندان بحث و جدل فراواني وجود داشتهاست. اكثر محققان بر اين باورند كه در سالمونلوز ايمني ياختهاي مهمتر از ايمني هومورال ميباشد، چرا كه سالمونلاها انگلهاي داخل ياختهاي اختياري هستند و قادرند در داخل ياختههاي بيگانهخوار ماكروفاژها زنده بمانند. از طرف ديگر به نظر ميرسد كه ايمني هومورال و پادتنها در مرحله باكتريمي نقش مهمي در مقابله با عفونت داشته باشند.
اساس ايمني ياختهاي افزايش فعاليت باكتريكشي ماكروفاژها ميباشد نشان داده شدهاست كه در ايمني اكتسابي عليه عفونتهاي سالمونلايي ماكروفاژهاي فعال شده، پادتنهاي سيتوفيليك و ازدياد حساسيت تأخيري داراي نقش هستند.
پادتنهاي سيتوفيليك به عنوان مشهي عمل كرده و پاكسازي سالمونلاها را از طريق دستگاه رتيكولواندوتليال تسريع و تسهيل نموده و از اينرو فعاليت ماكروفاژها را تكميل ميكنند. ياختههاي T كمكي(۴ CD )ويژه پادگنهاي سالمونلا نقش مهمي در فعالكردن ماكروفاژها و توليد پادتن را بازي ميكنند.
دلايل زير بر نقش ايمني باواسطه ياختهاي در مقاومت عليه سالمونلوز تأكيد دارند:
۱- سالمونلاها انگلهاي داخل ياختهاي اختياري هستند كه توانايي تكثير و بقاء در داخل ياخته بيگانهخوار را دارا بوده و نسبت به تخريب و تجزيه توسط آنزيمهاي ليزوزومي مقاومند و ميتوانند در محيط اسيدي فاگوليزوزم زنده بمانند.
۲- ايمني عليه سالمونلوز را ميتوان با انتقال لنفوسيتهاي( ياختههاي T حساس شده) حيوان ايمن به حيوان غيرايمن انتقال داد.
۳- ميزان پادتنهاي سرم با محافظت عليه سالمونلوز همخواني ندارد، بطوريكه گوسالههاي ايمنشده با واكسن زنده با اينكه فاقد عيار سرمي از پادتنهاي اختصاصي هستند ولي در مورد مواجهه با باكتري زنده ميمانند. در مقابل گوسالههاي ايمنشده با واكسن كشته هرچند كه اغلب عيار بالايي از پادتنهاي اختصاصي دارند ولي حفاظتي در برابر بيماري ندارند.
۴- در روند عفونتهاي سالمونلايي ياختههاي چندهستهاي(PMNS ) حضور مؤثر ندارند.
۵- در عفونتهاي سالمونلايي واكنشهاي ازدياد حساسيت تأخيري(DTH ) و درجات بالايي از آزمايش ممانعت از مهاجرت ماكرفاژ تكوين مييابد.
۶- در غياب ياختههاي T ايمن انتقال ماكروفاژها، ياختههاي B و سرم فوق ايمن محافظتي در برابر سالمونلوز ايجاد نميكند.
۷- وجود ايمني متقاطع و غيراختصاصي بين سروتيپهاي مختلف سالمونلا و حتي
ساير باكتريهاي داخل ياختهاي دليل ديگري بر نقش ايمني باواسطه ياختهاي است. به عبارت ديگر فعاليت ضدميكروبي ماكروفاژهاي فعالشده در روند ايمني باواسطه ياختهاي برروي سالمونلاها تأثير يكساني دارد و فاقد ويژگي سروتيپي است. در همين راستا ميباشد كه واكسيناسيون گوسالهها با سويه خشن سالمونلادابلين محافظت خوبي عليه سالمونلاتيفي موريوم ايجاد ميكند.
نكاتي ديگر دربارة سالمونلاها
سالمونلاها در ۵۵درجه سانتيگراد در عرض يك ساعت و در ۶۰ درجه در مدت ۱۵ دقيقه نابود ميشوند. اين باكتريها نسبت به سرما مقاومت داشته و توانايي رشد آنها در درجه حرارت زير هفت درجه بسته به سروتيپ متفاوت است. حداقل درجه حرارتي كه سالمونلاتيفي موريوم قادر به رشد ميباشد ۵-۶ درجه سانتيگراد است. سالمونلاسنفتنبرگ مقاومت زيادي به حرارت دارد ولي خوشبختانه براي انسان چندان بيماريزا نيست. سالمونلاتيفي موريوم در بنماري ۷۰ درجه سانتيگراد در عرض نيم ساعت بطور كامل نابود ميشود. در همين راستا مشاهده شدهاست كه اين باكتري نسبت به انجماد مقاومت زيادي دارد بطوريكه پس از ده بار انجام عمل انجماد و ذوب مقدار پرگنه در محيط كشت رشد نمودند. پاستوريزاسيون شير باعث از بين رفتن سالمونلاها ميگردد. شير به مدت ۱-۲ ثانيه در ۶۶ درجه سانتيگراد، تخممرغ به مدت ۱۰ دقيقه در ۵۵ درجه سانتيگراد و گوشت به مدت ۱۰-۱۵ دقيقه در ۶۵ درجه سانتيگراد معمولاً عاري از سالمونلاي زنده خواهد شد.
اكثر سروتيپهاي سالمونلا نسبت به مواد ضدعفوني كننده نظير فنل و فرمالين حساس هستند بطوريكه فرمالين ۱/۰ درصد باعث مرگ سالمونلاتيفيموريوم ميگردد. بخاطر فرمالين نيز كه براي ضدعفوني تخممرغ و وسايل مرغداري به كار ميرود برروي سالمونلاها مؤثر است ولي در حضور مواد معدني پروتئينها و مواد كلوئيدي از اثر آن كاسته ميشود. سالمونلاها نسبت به بعضي رنگها و مواد همچون سبز مالاشيت تتراتيونات سديم، دزاكسيكلات و سلينت سديم بيش از كليفرمها مقاومند.
همچنين با وجود اينكه سالمونلاتيفي نسبت به صابونهاي اسيدهاي چرب غيراشباع مقاوم است ولي در برابر صابونهاي اسيدهاي چرب اشباعشده حساس ميباشد كه اين مسأله از نظر بهداشتي داراي اهميت است. سالمونلاكلراسوئيس به عنوان باكتري استاندارد جهت تعيين قدرت تأثير مواد ضدعفوني كننده به كار ميرود.
سالمونلاها با وجود اينكه در PH در ۵/۴- ۹ رشد ميكنند ولي PH مناسب آنها ۵/۶-۵/۷ به عبارت ديگر حدود PH خنثي ميباشد سالمونلاتيفيموريوم اگرچه محيطهايي با PH خنثي را ترجيح ميدهد ولي با اين وجود ميتواند به زندگي در شرايط سخت يا PH حدود ۳/۳ نيز سازش يابد.
بقاياي سالمونلاها در طبيعت
بقاي سالمونلاها درمحيط تحت تأثير عوامل مختلفي قرار ميگيرد. گزارش شده كه سالمونلادابلين در زمستان حداقل به مدت ۷۳ روز و در تابستان ۱۱۹ روز در مدفوع زنده ميماند. در استراليا بقاء سالمونلاتيفيموريوم در چراگاه و خاك حدود ۲۰۰ روز تخمين زده شدهاست. بقاء سالمونلاها بطور نسبي به درجه حرارت محيط وابسته است. بطوريكه سالمونلاتيفيموريوم وسالمونلاكلراسوئيس در ۲۹ به ترتيب ۴و۹ روز و در ۶۰ به مدت ۲۵ و ۳۸ روز زنده ميمانند.
انجمادكردن مدفوع در ۲۰- باعث كشتهشدن ۸۵% سالمونلاها در عرض دو روز و ۹۵% آنها در طي يك ماه ميشود. اين باكتريها نسبت به خشكي حساسند از اينرو انتشار آنها از طريق گردوغبار و ذرات خشك كمتر از آب و مواد غذايي مرطوب است. اساتيد محترم آقايان تاجبخش و نظري در سال ۱۹۷۵ نشان دادند كه سالمونلا آبورتوس اويس بيش از پنج ماه در خاك زنده ميماند و توان بيماريزايي خود را حفظ ميكند.
سالمونلاها در سيلو زنده نميمانند. نكاتي ديگر: سمي مشابه سم ويبريوكلرا در سالمونلاها شناسايي شده كه ميتواند آنزيم آدنيلات سيكلاز را تحريك نمايد. از اينرو احتمال ميرود كه اين سم در بيماريزايي اسهال سالمونلايي نقش داشته باشد. تحقيقات نشان دادهاست كه رشد سالمونلاها در شرايط بيهوازي باعث افزايش چسبندگي و حملهوري آنها ميگردد چرا كه در اين حالت پروتئينهاي اضافي ساخته ميشود.
اپيدميولوژي
اكثر سروتيپهاي سالمونلا پاتوژنهاي بالقوهاي براي انسان و بسياري از حيوانات ميباشند. اين باكتريها در دستگاه گوارش مهرهداران اعم از پستانداران، پرندگان، خزندگان، و ماهيها سيطره پيدا كرده، بسته به سروتيپ شرايط و عوامل متعدد ميزباني بيماريهايي با نشانيها و عوارض متفاوت ايجاد ميكنند. باكتري معمولاً از طريق مدفوع انسان و يا دام دفع شده و باعث آلودگي آب،غذا، و محيط ميگردد. انسان و حيوانات در بيشتر موارد در اثر مصرف اينگونه مواد آلوده باكتري را وارد دستگاه گوارش خود كرده و در نتيجه اين گردش دهاني – مدفوعي تداوم پيدا ميكند. اگرچه اپيدميولوژي عفونتهاي ناشي از سالمونلاها در انسان و حيوانات داراي وجوه اشتراك زيادي است اما در مورد بعضي از سروتيپها تفاوتهايي مشاهده ميشود.
در طي سالهي ۱۹۰۱-۱۹۱۴ وقتي كه حدود ۱۳۴۴ نفر در شهر نيويورك مبتلا به تب تيفوئيد شدند با بررسيهايي كه انجام شد متوجه شدند خانم آشپزي به نام ماريمالون كه در يكي از رستورانهاي اين شهر مشغول بكار بود، مسبب اين اپيدمي است. زمانيكه مدفوع اين خانم مورد آزمايش قرار گرفت تعداد فوقالعاده زيادي سالمونلاتيفي از آن جدا شد همين موضوع دانشمندان را بر آن داشت كه به مسئله اپيدميولوژي اين باكتري بيشتر توجه نمايند. كه امروزه نيز اين موضوع گواه همين مسئله ميباشد. در اينجا تحقيقات تازهاي كه سازمان بهداشت جهاني* درباره اين مهم انجام داده در ذيل آورده شدهاست:
عفونتهاي رودهاي سالمونلا مسئله حائز اهميت در سراسر عالم محسوب ميشود علت آنرا ميتوان اينگونه توضيح داد با توجه به تنوع زياد در سروتيپ و گونههاي سالمونلاكه در همه جاي دنيا ديده ميشود اين عامل را بطور خاص ميتوان پيگير بود. فقط كافي است ۳ حرف از ابتداي الفباي انگليسي را انتخاب نموده تا بتوان ديد چندگونه مختلف سالمونلا درجغرافياي زمين وجود دارد مانند آدلايو، آمستردام، آتلانتا، بلفاست، برلين، برزيل، برونئي، كاليفورنيا، كلمبو، و ديترويت كه خود گوياي اين مهم ميباشد.
وقوع اين بيماري بدين شكل است كه هرگاه با خوردن و آشاميدن مقداري در حدود صدهزار عدد از اين باكتري وارد دستگاه گوارش شود، اين بيماري حاصل ميشود. فرآوردههاي غذايي همچون گوشت و مرغ ميتوانند با آلودهشدن به اين باكتري سبب ايجاد بيماري شده حتي به عنوان حامل در حيوانات محسوب شود.
از علائم بيماري سالمونلوزيس ميتوان به نوع خفيف و بدون نشانة آن اشاره كرد كه هم بصورت حامل و هم بطور گسترده در گلههاي حيوانات تجاري و اقتصادي از قبيل گاو، گوسفند، خوك، و پرندگان مانند ماكيان، مرغابي، و بوقلمون ديده ميشود. غذاهايي كه آلودگي ندارند بر اثر تماس مستقيم با منابع آلودگي( غذا، آب، حيوانات و…) ميتوانند آلوده شده و اين آلودگي را بصورت جريان توليدي به گردش درآورند. آلودگي مستقيم را ميتوان اينگونه جستجو كرد در جايگاههاي پرورش دام، كشتارگاهها، انبارهاي نگهداري مواد غذايي، فروشگاهها رستوران، حتي در خانهها و يخچالهاي موجود در آن.
شير و تخم مرغ از منابع مهم آلودگي بوسيله سالمونلا ميباشد. يكي ديگر از منابع مهم در اين زمينه ماهي يا صدفهاي خواركي ميباشند، كه از طريق پسماندههاي فاضلابي در رودخانهها و درياها آلوده شدهاند كه حاوي مقدار قابل توجهي از باكتري سالمونلا هستند. بازيافت و آلايش پسماندههاي غذايي و لاشههاي حيوانات با دقت و مراقبتهاي لازم و فراواني بايد صورت پذيرد. اگر مسائل ايمني در اين زمينه رعايت نگردد موجب گستردگي آلودگي در منطقه و باقيماندن آن ميشود. آلودگي غذايي موجب حمل اين باكتري توسط انسان شده و در اثر وقوع اين كارها تبهاي رودهاي را در انسان مشاهده ميكنيم. در عفونتهاي بيمارستاني سالمونلا نقش به سزايي دارد.
انتشار آن ممكن است بصورت بيمار به بيمار و يا تماس مستقيم با وسايل شخص آلوده باشد كه همين امكان دارد موجب خسارات جبرانناپذيري شود. در نتيجه لزوم مراقبتهاي ويژه در اين زمينه الزامي است. مواد و فرآوردههاي دامي نظير پودر استخوان، پودر گوشت، پودر خون، پودر ماهي، و پودر پر در انتشار سالمونلاها نقش اساسي دارند. اينگونه فرآوردههاي غذايي بطور وسيعي در تغذيه حيوانات مورد استفاده قرار ميگيرد. از اينرو ممكن است به عنوان منبع ورود سالمونلاها به گله عمل نمايند پودر استخوان و پودر گوشت معمولاً پس از استريليزاسيون آلوده ميشوند پودرماهي بسيار خطرناك است و افزايش تعداد سالمونلاها در بعضي كشوها بخاطر واردات پودر ماهي ميباشد.
در زمينه نگهداري حيوانات خانگي بطور حتم بايد نسبت به بيماريهاي مشترك حساس بود. با برنامة صحيح واكسيناسيون و توصيههاي دامپزشكان مردم بايد بكار برند تا زندگي سالم را دركرة زمين داشته باشيم.
درمان
با وجود اينكه در تبهاي رودهاي و باكتريمي با ضايعات موضعي احتياج به درمان ضدميكروبي ميباشد، اكثريت موارد انتروكوليت نيازي به اين نوع درمان ندارد. درمان ضدميكروبي در انتريت سالمونلايي در نوازادان اهميت دارد. در انتروكوليت، به دنبال درمان ضد ميكروبي، مدت علائم باليني و دفع سالمونلاها ممكن است طولاني شود. در اسهال شديد، جايگزيني مايع و الكتروليتها، ضروري است.
در درمان ضد ميكروبي عفونت تهاجمي سالمونلايي، از آمپيسيلين، تريمتوپريم- سولفامتوكسازول، يا يك سفالوسپورين نسل سوم استفاده ميشود. يك مشكل در عفونتهاي سالمونلايي، مقاومت چند دارويي است كه از نظر ژنتيك توسط پلاسميدها در ميان باكتريهاي رودهاي انتقال مييابد. آزمون تعيين حساسيت، يك عامل كمكي مهم در انتخاب يك آنتيبيوتيك صحيح ميباشد. در بيشتر ناقلين، ارگانيسمها در كيسة صفرا (بويژه اگر سنگ وجود داشتهباشد) و سيستم صفرا وي پايدار ميمانند. بعضي از ناقلين مزمن با آمپيسيلين به تنهايي درمان شدهاند اما در بيشتر موارد، درمان دارويي بايد همراه كوله سيستكتومي انجام شود. بهترين راه پيشنهادي كه مورد اتفاق نظر اكثر پژوهشگران در اين زمينه ميباشد، كاربرد « كشت آنتيبيوگرام» براي درمان دارويي است. با اين عمل ميتوان از احتمال مقاوم شدن بيمار نسبت به برخي از آنتيبيوتيكها آگاه شد.
در زمينه درمان حيوانات مبتلا به سالمونلا نيز ميتوان بدين گونه عمل نمود. آنتيبيوتيكهاي توصيه شده از خانوادة سولفوناميدها ميتوانند مؤثر واقع شوند.
فهرست مطالب
فصل اول: مقدمه…………………………………………………………………………………………………………. ۱
فصل دوم: كليات ………………………………………………………………………………………………………… ۳
فصل سوم: روش كار و مواد مورد نياز ………………………………………………………………… ۳۳
فصل چهارم: نتايج…………………………………………………………………………………………………….. ۳۷
فصل پنجم: بحث و نتيجهگيري و پيشنهادات ………………………………………………….. ۴۰
فصل ششم: منابع………………………………………………………………………………………………………. ۴۳
۴۵ص دامپزشکی